مانند شیشه شکستنم اسان بود
ولی دیگر به من دست نزن
این بار زخمی ات خواهم کرد...
مانند شیشه شکستنم اسان بود
ولی دیگر به من دست نزن
این بار زخمی ات خواهم کرد...
باید کسی باشد این عقربه های سمج را تکانی بدهد...
هرشب پطروس شهر من خواب است
وقتی چشمانم چکه میکند...
ادم به خدا خیانت کرد...
خدا غم افرید،تنهائی افرید،بغض افرید
اما راضی نشد...تاملی کرد
انگاه عشق را افرید،نفس راحتی کشید
انتقامش را گرفته بود از ادم!!!!
پنجره را هم دو جداره کردند میدانی؟؟
توطئه ای در کار است
میخواهند سرم را گرم کنند...
در این سردیه نبودنت
ناگهان از تصور اینکه
دلت برایم تنگ شده باشد...
دلم ضعف میرود
چه ارزوئی بالاتر از انکه..
تو
به من وابسته شده باشی...؟؟!!!
سکوت و صبوری ام را
به حساب ضعف و بی کسی ام مگذار
دلم به چیزهائی پای بند است که
تو
وفایت قد نمیدهد...